وبلاگ شخصی امین زارع

دست نوشته | ارتباط | همکاری | نمونه کار

وبلاگ شخصی امین زارع

دست نوشته | ارتباط | همکاری | نمونه کار

وبلاگ شخصی امین زارع

تو این وبلاگ سعی می‌کتم بیشتر، از خودم و چیزایی که تو ذهنم میگذره بنویسم.و البته این وبلاگ جایی هست که شما می‌تونید مطالب جالب و مفیدی رو مطالعه کنید.ضمنا نمونه‌کارهام رو هم تو این بلاگ قرار میدم و امیدوارم شما هم بعد از دیدن این نمونه کارها، حتما نظرات و انتقاداتتون رو برام بفرستید.

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۳/۰۴
    گل

۳۰ مطلب با موضوع «دست‌نوشته» ثبت شده است

ژست نگیر عزیزم

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۲ ب.ظ

این روزها یا بهتره بگم این سال‌هاخیلی از جوانهای هم سن و سال خودم رو میبینم که هیچ پایبندی به مسائل مذهبی ندارن (اگر هم داشتن، از دستش دادن)و به نوعی قصد دارن با گرفتن ژست روشنفکری، باطن تنبل و بی اراده‌ی خودشون رو پنهان کنن.

این افراد از روشنفکری هیچی نمیدونن اما هرجا میشینن ادعای روشنفکری میکنن.اینا همون آدمایی هستن که نتونستن خودشون رو نگه دارن و به قولی تسلیم شرایط زمانه شدند.این افراد، قلبشون دروازه‌ هست و برخلاف ظاهر متعهدانه‌ای که میگیرن هیچ قید و بندی ندارن.و مدام سعی میکنن با توجیهات به اصطلاح روشنفکرانه کارهای زشت و غیرمعمول خودشون رو عادی و معمول جلوه بدن و متاسفانه تا حد زیادی هم به هدف خودشون رسیدن و نتیجه‌ی اون رو هم میشه در متن جامعه دید.اما توهینی که این افراد به عشق میکنن رو نباید به راحتی ازش گذشت.

عشق باید با تعهد شروع بشه و عشقی که با تعهد همراه نباشه، پایدار نیست و از نظر من عشقی که پایدار نباشه، اصلا نمیشه بهش گفت عشق. این یه هَوَسه که بدون این که خود افراد متوجه بشن، در وجود اونها ریشه میزنه و براشون معنا و مفهوم و فلسفه‌ی کذب پیدا میکنه.

نمیخوام کتابی و رسمی حرف بزنم و اصلا این کار رو هم بلد نیستم، اما بهتره برای چندلحظه هم که شده پیش خودمون به این موضوع فکر کنیم و از خودمون بپرسیم: آیا ما هم جزء این افراد ظاهرنما و به اصطلاح روشنفکر هستیم ؟


پانوشت:

1- این مطلب مخاطب خاص نداره، و مخاطب اون همه‌ی ما هستیم.

2-پانوشت هم چیز بدی نیستاااا


  • امین زارع

رسمی که نداریم

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۲۷ ق.ظ
امروز داشتم به این فکر میکردم که چی می شد اگه این رسم خمس و زکات بین تمام ملت های دنیا همه گیر میشد و همه ی انسان ها، فارق از مسائل اعتقادی و مذهبیشون به این موضوع اهتمام داشتن.
به نظر من این کار بزرگ کاملا شدنیه و اصلا دور از انتظار نیست. مگه قراره هرکی میخواد یه مقدار از مالش رو در اختیار دیگران قرار بده، به دین و مذهب خاصی اعتقاد داشته باشه؟ البته همین الان هم خیلی از مردم در سرتاسر دنیا هستن که به این کار (کمک به دیگران) اهتمام دارن. اما خیلی بهتر میشد اگه این کارِ خیر تبدیل به یه عُرف همگانی میشد.

فکرش رو بکنید:
اگه این اتفاق میفتاد; دیگه گرسنگی علت مرگ هیچ انسانی نمیشد.
دیگه هیچ پدری شرمنده ی زن و بچه اش نمیشد.
دیگه هیچ دختری برده ی سکس نمیشد.
دیگه پول دغدغه ی انسانها نمیشد و پول رو دلیل خوشبختی نمیدیدیم.
شهرهامون آباد و آبادتر میشدن.
و هزاران اتفاق خوب دیگه، که فکر کردن بهشون واقعا لذت بخشه برای من.

یعنی این همه اتفاق خوب، ارزشش رو نداره؟
ارزشش رو نداره که یه مقدار خیلی خیلی خیلی کوچک، از خودگذشتگی نشون بدیم؟
شاید واقعا ارزشش رو نداره و این منم که یکم جوگیر شدم.

خدایا; آخر و عاقبت ما مردمان بی رحم به کجا میرسه؟


  • امین زارع

همینجوری

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۱ ق.ظ

یه مدته که بنا به دلایلی دیگه کمتر میتونم بیام نت و احتمالا این دلایل باعث میشه که تا مدتها همین روند ادامه پیدا کنه و کمتر بتونم به دوستان و صفحات مورد علاقه‌ام سر بزنم. شاید این موضوع برای کسی مثل من که چندین ساله به وبگردی و هرروز آنلاین شدن، عادت کرده یکم سخت باشه. اما برای اولین بار، دیگه از این موضوع ناراحت نیستم و احساس خوبی از این قضیه دارم. شاید این چند سال نزدیکی با نت یکم خسته‌ام کرده و نیاز به دوری از محیط دارم. در هر صورت امیدوارم یه روز بتونم حضور بهتر، موثرتر و پررنگ تری تو محیط وب داشته باشم.

امسال سال مهمی واسه من هست. سالی که میتونم به تعدادی از اهدافی که واسه زندگیم تعیین کردم برسم و یه جورایی خودمو بالا بکشم. امیدوارم اتفاقات به نحو خوبی رخ بده و بتونم به چیزایی که میخوام برسم. امیدوارم به آخر سال که رسیدیم، برخلاف سالهای قبل، احساس پشیمونی نداشته باشم. آخه من عادت دارم عید که میشه ، دستاوردها و کارهای مهم زندگیم رو تو سال گذشته بررسی میکنم تا ببینم آیا سال خوبی داشتم یا نه؟ انشالله که امسال از اون سالها نیست.

امروزم که فکر کنم روز یازدهم ماه رمضونه. عجب ماه رمضونی شد خداوکیلی. دیگه از این گرمتر انگار نمیشد.ولی بیخیال. چیکارش میشه کرد؟ ماه رمضونه دیگه.

دوست داشتم چیزای بهتری بنویسم که ارزش خوندن واسه همه رو داشته باشه، اما خب بضاعت ما هم همینه دیگه...

خداحافظ شما و من باشه.انشالله

یا حق

  • امین زارع

پشتیبان من کجاست؟

يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۱۸ ق.ظ


بعضی وقتا که یکم تو مسائل مربوط به طراحی و کدنویسی، کم میارم، دوست دارم کسی رو داشته باشم که بتونم سوالاتم رو ازش بپرسم و مشکلاتم رو یه جوری حل کنم، اما بعدش که خودم اون مشکل رو حل میکنم، به خودم میگم: "تنهایی واست بهتره مرد، اینجوری قوی تر میشی، خودساخته میشی". ... اما الان واقعا میفهمم که وجود یک راهنما، چقدر میتونه موثر باشه تو روند موفقیت آدم. اصلا کی گفته که نباید از تجربه و دانش دیگران استفاده کرد؟
الان وسط یه مشت کدِ زبون‌نفهم* گیر کردم. راه برگشت هم ندارم.حس بدیه لامصب... کاش یکی بود.

آخرین باری که این احساس رو داشتم، 15  یا 16 ساله بودم. یه مسئله‌ی ریاضی تو کتابمون بود، که نمیتونستم حلش کنم و از این بابت احساس ناتوانی میکردم و از اینکه کسی رو نداشتم که کمکم کنه احساس تنهایی و غریبی میکردم. 

اما خدا رو شکر الان دیگه اوضاع فرق میکنه. اگه امروز کدی رو نتونم بفهمم، یا یه مشکلی رو نتونم حل کنم، حتما فردا میتونم انجامش بدم و لذتی که فردا از نتیجه‌ی کارم می‌برم، خیلی بهتر از احساس بدیه که امروز دارم و ارزش چند ساعت کلافه شدن رو داره.




* از نظر من تمام زبانهای طراحی و برنامه‌نویسیِ تحت وب، یه جورایی زبون‌نفهم هستن و باز هم از نظر من، همین زبان‌نفهم بودنشون هست، که باعث جذابیت و قدرت خارق‌العاده‌شون شده.چون فقط همینطوریه که میشه قدرتشون رو به طور کامل در دست بگیریم و هرکاری که خواستیم باهاشون انجام بدیم.هر کاری.


  • امین زارع

رفیقِ ما رو باش !

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۵۶ ب.ظ

رفیقی که وقتی میخوایش، نیست; همون بهتر که هیچوقت نباشه.

رفیقی که از راه رفتن با رفیقش خجالت میکشه; همون بهتر که هیچوقت نباشه.

رفیقی که خودشو بالاتر از تو میبینه; همون بهتر که هیچوقت نباشه.

رفیقی که دوست داره دَمپَرِ از ما بهترون باشه; همون بهتر که هیچوقت نباشه.

رفیق، همون بهتر که هیچوقت نیستی.


پانوشت:

1- بعضیا رو باید ولشون کنی.

2- بعضیا رو حتی نباید نگاهشون کنی.

3- بعضیا رو اصلا نباید بهشون فکر کنی.

  • امین زارع

غیر از اینست؟

پنجشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۵ ب.ظ

مناظره‌ایی که مناظره نباشد، مناظره نیست.

غیر از اینست؟

اصلا به نظر من، مناظره‌ایی که "بگم؟،بگم؟" نداشته باشد، به درد لای جرز هم نمی‌خورد. مناظره باید با حال باشد، پر از تهمت و فحش و بد و بیراه باشد. غیر از اینست؟

مناظره باید عرق آدم را در بیاورد و کلی هیجان کاذب ایجاد کند. مناظره باید طوری باشد که بیماران قلبی نتوانند تحملش کنند، و حداقل یک سکته‌ی خفیف بزنند(البته خیلی خیلی خفیف)

اصلا یعنی چه، که چند تا آدم گنده بیایند بشینند یک جایی و مثل بچه‌ی آدم با هم اختلاط کنند؟

این دو مناظره‌ایی که تا الان از تلوزیون پخش شد را به طور کامل ندیدم، اما همان تکه‌ایی را هم که دیدم، بیشتر به درد خندیدن میخورد، تا چیزهای دیگر.



پانوشت:

1-خواستی باور کن، خواستی باور نکن، این حرفها، حرف دلم بود.

2-در اینکه رنگ پانوشت‌ها را آبی می‌کنم، حکمتی نهفته است، که فقط اهل فن از آن سر در می‌آورند.

  • امین زارع

فرهنگ دزدی

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ
واقعا چرا هنوز این فرهنگ، بین ما ایرانیها جا نیفتاده که حاصل دسترنج دیگران رو از بین نبریم؟ نمونه‌ی بارِزِش هم همین مسئله‌ی رعایت نکردن قانون کپی‌رایت تو حوزه‌ی نرم‌افزاری هستش.
افرادی میشینن و با زحمت‌های بسیار بسیار فراوان، نرم‌افزارهای مفید برای ما درست میکنن. نرم افزارهایی مثل ویندوز، آفیس، ضدویروس‌ها و ... ، که مطمئنا زندگی خیلی از ماها، با همینا میچرخه. و ما هم خیلی راحت و با خیالی آسوده، این نرم‌افزارها رو به صورت "کرک شده" و یا بهتره بگم "دزدی شده" مورد استفاده قرار میدیم. واقعا وقتی به این مسئله فکر میکنم، تاسف میخورم. مردمی که همه جا حرف از حلال و حرام میزنن، اما خیلی راحت با دزدیدن این نرم‌افزارها، حلال را حرام، و حرام را حلال میکنند.

دیشب سر کلاس برنامه‌نویسی، استادمون داشت محیط ویندوز رو برامون طراحی میکرد(البته برای مثال و در حد مُبتَدی) و از نزدیک دیدم که چه زحمات فراوانی کشیده شده تا ما بتونیم به راحتی از امکانات ویندوز استفاده کنیم و زمانی که متوجه شدم برای انجام هر کار کوچیکی، چقدر زحمت کشیده شده، به این نتیجه رسیدم، که هیچکس حق نداره  به "کِرَک" حتی فکر بکنه.

کرک رو یکی از شومترین پدیده های تاریخ میدونم، و به نظرم اگه فکری به حالش نشه، تا چند سال آینده ضربه‌ی خیلی بدی به خودمون(ما ایرانیها) میزنه. چرا؟ خب معلومه دیگه... ملتی که به نرم‌افزار رایگان عادت کرد، دیگه حاضر نیست، بابت هیچ نرم‌افزاری دست توی جیبش کنه و اینطور میشه که یک صنعت نابود میشه.

تفسره
:
حالا ممکنه بعضی‌ها، از جمله خودم! به دلایل مالی نتونن این نرم‌افزارها رو بخرن و از این لحاظ نباید به این قشر خرده گرفت، اما مطمئنا افرادی مثل من هم همیشه اینجوری نمیمونن و شخصا قول میدم با اولین پولی که بیاد دستم، یه ویندوز اورجینال بخرم و خودم رو از جمع کِرَککُن‌ها خارج کنم.

امیدوارم روزی برسه که همه‌ی مردم ما از کرک بیزار باشند.    یا حق


  • امین زارع

محدودیت یا محرومیت؟ مسئله این است

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۰۲ ب.ظ

به نظرم این که میگن: "محدودیت‌ها ستاره میسازه" کاملا جمله‌ی اشتباه و بیخودی هست. و درستش اینه که بگیم: "محرومیت‌هاست که ستاره میسازه". حالا شاید بعضی‌ها بگن که بین "محدودیت" و "محرومیت" تفاوتی نیست، اما از نظر من تفاوتِ بسیاری بین این دو هست. محرومیت، هیچ وقت با هدف خاصی دنبال نمیشه، و کسی اون رو اداره نمیکنه، اما محدودیت‌ها هستند که با اهداف خاصی ایجاد و مدیریت میشن. محرومیت‌ها با نظر کسی درست نمیشن و هیچکس دوست نداره مردم کشورش یا جامعه‌ش محروم باشن، اما کسانی هستن که محدودیت‌ها رو برای کنترل قشری از جامعه و یا بهتره بگیم برای رسیدن به اهدافشون دنبال میکنند. نمونه‌اش هم همین وضعیت اینترنت کشور خودمون... نمونه‌ایی کامل از ایجاد یک محدودیت در یک کشور جهان سومی.

این مطلب بار انتقادی داره و به نظرم هرکسی هم حق داره به این اوضاع اَسَفناکِ اینترنت اعتراض کنه. وقتی میبینم جوانان و دانشمندان در کشورهای قدرتمند دنیا روز به روز در حال گسترش علم خودشون هستن و ما همچنان به دنبال راهی برای دور زدن سامانه‌ی محبوب فیلترینگ هستیم، واقعا حالم از خودم و جایی که توش زندگی میکنم به هم میخوره. از صبح تا شب همه جا جار میزنیم که باید به دنبال پیشرفتهای علمی باشیم و فلان و ... اما در عمل هیچ اقدام شایسته‌ایی برای این مهم انجام نمیشه.

به امید روزی که محدودیت‌ها، خالی شوند از معنا

  • امین زارع

حکایت روزهای من

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ق.ظ

سلام

مدتیه که کمتر بلاگ رو آپ میکنم و زیاد حوصله‌ی نوشتن ندارم... برنامه‌های زیادی واسه این بلاگ داشتم و هنوز هم دارم، ولی فعلا نمیتونم به هیچ کدومش برسم.راستش الان یه چند وقتیه که دوره‌ی جاوااسکریپت رو شروع کردم و شدیدا ذهنم درگیر این کلاس و مطالبش هست. لامصب خیلی سخته... مخصوصا واسه آدمایی مثل من، که هیچ پیش زمینه‌ایی از برنامه نویسی ندارن، البته قبلا فکر میکردم این پیش زمینه رو دارم، ولی الان که یه جورایی وارد محیط شدم، کاملا احساس غریبی دارم نسبت بهش. حالا بازم خدا روشکر که یه علاقه‌ایی نسبت بهش دارم، مگر نه فکر کنم همون جلسه ی دوم دیگه باید قیدش رو میزدم.

ولی در کل راضیم از وضع موجود... خدا رو شکر


چند روز پیش یکی از بازدیدکننده های بلاگم، یه جمله‌ی زیبایی رو برام فرستاده بود، که خیلی ازش خوشم اومد؛ آخه خیلی با حال و هوای من جوره.


می نویسم که دست از سرم بردارد

مالیخولیایی که از لمس آدم ها به سرم پناه آورده است

بی مهابای کسی که شک کند به سگ لرزه هایم ...

بیهوده نیست که ...

در جوهر خودکارم ادکلن ریخته ام ،

مبادا بوی گند تنهایی ام بالا بزند...


این روزها تو دنیای مجازی، حرف زدن در مورد تنهایی واسم تبدیل شده به یه موضوع تکراری... همه از تنهایی حرف میزنن و همه انگار نارضی هستن از وضعشون. واسه همین، من فقط به همین جمله‌ی بالا اتکا میکنم...


امیدوارم، هرکی هستید و از هرجا که هستید، موفق باشید.




  • امین زارع

یک نمایشگاه و صد حرف

جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

امروز در بلاگ کتابلاین مطلبی رو در رابطه با حواشی و مشکلات نمایشگاه کتاب تهران منتشر کردم. نظر شما رو به این مطلب جلب می‌کنم:


نمایشگاه کتاب ۹۲ هم مثل دوره‌های قبل و سال‌های گذشته برگزار شد و فردا(۲۱ اردیبهشت; ساعت ۱۱ صبح) هم مراسم پایانی این نمایشگاه برگزار میشه. اما ظاهرا نمایشگاه امسال، زیاد هم مثل نمایشگاه‌های قبل نبوده. و مسائلی هست که مطمئنا هیچکس نمیتونه به سادگی از کنارشون بگذره. مشکلاتی که هر کدام به تنهایی میتواند ضررهای جبران ناپذیری به بدنه‌ی فرهنگی کشور وارد کند(البته اگر بدنه ایی باقی مانده

باشد!) 


"برای مشاهده‌ی متن کامل اینجا کلیک کنید"

  • امین زارع