ترک یک وابستگی
جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۱۷ ق.ظ
* حدود سه چهارماه پیش خونه مون رو فروختیم و یکسال هم از خریدار مهلت گرفتیم و تا سال دیگه میتونیم بمونیم تو خونه ایی که فروختیمش. از الان وقتایی که به لحظهی ترک کردن خونه فکر میکنم، انگار یکی میخواد خفهام کنه.بغض راه گلوم رو میگیره و چشمام پرآب میشه.
خیلی سخته به خدا... شوخی که نیست.بیست سال از عمرم تو این خونه گذشته. اونم 20 سال اولِ زندگی، که از بهترین و پرخاطرهترین سالهای زندگیه هر انسانیه.
واقعا این وابستگی چه میکنه با آدم!
* 6ماه آینده، خیلی واسه من مهمه.اگه خدا بخواد قراره کلی از اتفاقای خوب زندگیم، تو این 6 ماه بیفته.از خلاص شدن از شر دیپلم گرفته... تا وارد شدن به دانشگاه و حتی وارد شدن به بازار کار.خلاصه کلی کار ریخته رو سرم! امیدوارم بعد از این شش ماه، از کارایی که واسه رسیدن به اهدافم کردم پشیمون نشم و حداقل از خودم راضی باشم.
خیلی سخته به خدا... شوخی که نیست.بیست سال از عمرم تو این خونه گذشته. اونم 20 سال اولِ زندگی، که از بهترین و پرخاطرهترین سالهای زندگیه هر انسانیه.
واقعا این وابستگی چه میکنه با آدم!
* 6ماه آینده، خیلی واسه من مهمه.اگه خدا بخواد قراره کلی از اتفاقای خوب زندگیم، تو این 6 ماه بیفته.از خلاص شدن از شر دیپلم گرفته... تا وارد شدن به دانشگاه و حتی وارد شدن به بازار کار.خلاصه کلی کار ریخته رو سرم! امیدوارم بعد از این شش ماه، از کارایی که واسه رسیدن به اهدافم کردم پشیمون نشم و حداقل از خودم راضی باشم.
هرکس توی زندگی اش با هدف از قبل مشخص شده قدم بردارد هیچگاه پشیمان نخواهد شد.